سلام...
این روزا حس حالم فرق داره....نمیدونم از خودم چی میخوام...زیاد با کسی حرف نمیزنم زیاد پیگیر چیزی نیستم....استرس زیادی دارم که باعث ایجاد بیماری برام شده...این سومین بیماریه که دارم و قراره تا آخر عمرم همیشه همراهم باشه...
حس می کنم نمیدونم چی میشه..نمیدونم آینده چیه..آینده کیه...
حس می کنم توی دنیایی زندگی می کنم که نه اول داره نه آخر ...
هدفی دارم و با جون و دل میخوام بهش برسم...دودلم...میترسم وسط هاش رهاش کنم..وسطاش بیخیالش بشم و بگم چه اشتباهی کردم اینو انتخاب کردم..میترسم دست خودم نیست...همش به آینده دارم فکر می کنم ولی همیشه به خودم میگم واسه چیزی که هنوز نیومده نباید ناراحت شد و فکر کرد ..میدونم یکم میپرم...از مبحثی به مبحث دیگه!ولی این دقیقا زندگی منه و این دقیقا تفکر منه!..
ذهنم تا این حد شلوغه و بدون هیچ طبقه بندی هستش..
میخواستم فقط بنویسمش که حداقل بگم و توی دلم نزارمش و حس تنهایی بهم نده..
از بچگی تنها بودم ولی الان میخواستم تنها نباشم...برای بار اول:-)heart

_الناز